دو سروده از ناهيد بشردوست
ناهيد بشردوست ناهيد بشردوست

غم پنجره

 

زير ديوار شکسته

زير يک سايه ياس

بنشستم

که  تماشاى بهار و گل خورشيد کنم

عاقبت ويران شد

آنچه قدراست نمود ،زيرهر ويرانى 

همه آبادى ها زير اوار گِل و خا ک شدند و تن مضطربم

زير خاکستر آن آوار شد

چقدر سنگين است

غم يک پنجره را

طى يک گورسياه وخاموش

طى يک گور خموش ومصلوب

جستجو کردن و فرياد زدن

                                      ١٣٨٥\٨\٢٣

 

              مزار تمنا

 

آرام بر مزار تمناى من بخند

بر اشک و آه حسرت و سوداى من بخند

تا در غزل نوشته نمودم غم دلم

بر داغهاى ايندل رسواى من بخند

چون سوىشهر عشق توگمگشت  ايندلم

برجلوه  جنون   به سراپاى من بخند

تا دل سپرده ام به خيالات  وصل  تو

بر شادى خيال و تمناى من بخند

ناخواسته بسربشدم ذوق فصل سبز

بر رونق خزان زده دنياى من بخند

کردم خيال فصل بلوغ سپيده را

بر تيره گى دامن غمهاى من بخند

امروز را به شوق تو بنياد کرده ام

برلحظه هاى تلخى فرداى من بخند

در هر پگاه سپيده آرامش ام تويى

برشام تار غربت شبهاى من بخند

دادى به باد حيف همه لحظه مرا

بر طلعت تمامى تنهاى من بخند

بيتو هواى لحظه من سرد و مرده بود

بر حسرت  سکوت و تماشاى من بخند

پنداشتم که تکيه پندارمن تويى

بر شعر من خيال و غزلهاى من بخند

راهى بسوى صبح کشيدم بصد اميد

بر هايهوى اين شب يلداى من بخنديغما

ويران گشته باغ تمناىمن دگر

اينک بخند به شورش يغماى من بخند

دستوردل کشم چه کنم چاره نيستم

برشور وشر به هى هى و هاى هاى من بخند

                                                                 ١٣٨٥\٩\٢٦

 

 

 

 

 


June 24th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان